ارشیدا و واکسن یک سالگی
دیشب آرشیدا خیلی بی قراری می کرد فکر می کنم به خاطر دندونش بود ساعت دو نیم نصف شب خوابید امروز صبح ساعت 9 آرشیدا رو با مامانی و بابایی بهداشت بردیم آرشیدا نی نی کوچولوهارو خیلی دوست داره با نی نی ها بازی می کرد وقتی داشت واکسن می زد خیلی گریه کرد رو پاهام نشسته بود دلمون کباب شد وقتی خونه اومدیم اون آروم گرفت خوابید چهارشنبه صبح با بابایی ساعت ٨ صبح ٩٠/٥/٢٦ به فیروزکوه رفتیم بابامحسن اومده بود دنبالمون ساعت ١١:٣٠ خونه رسیدیم عزیزم وقتی باباتو دیدی نمیدونی چیکار میکردی دلم برای مامانی و بابایی هست اونا خیلی دوست دارند .پنجشنبه سر کار رفتم دوباره کار شروع شد. پنجشنبه ٩٠/٠٥/٠٣ یه تولد کوچولو خونه باباداود گرفتیم و...
نویسنده :
آتنا
2:53