آرشيداآرشيدا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آرشيدا بهار زندگي ما

روزنگار دخترم از یک ماهگی تا شش ماهگی)

    حالا مي خوام با هم دفتر زندگي آرشيدا رو ورق بزنيم آرشيدا ني ني كوچولو ما تا 1 ماهگي يعني روز تولد بابا محسن تهران خونه خاله زهرا بود كه خيلي زحمت كشيد ممنون خاله زهرا و دايي رضا. ني ني ما با اينكه كوچولو خيلي دوست داشتنيه.آرشیدا کوچولو باید بدونی که همه برات زحمت می کشن و دعات می کنن.   اينجا عسل مامان 2 ماهشه و شمال خونه مامان مهري و بابا جون رفتيم . آرشيدا دو تا دايي سه تا عمو و یک عمه داره كه خيلي دوسش دارن.      وقتي آرشيدا 3 ماهش شد اومديم خونمون (22/7/89) بيست و چهارم مهر واكسن زد خيلي گريه كرد. مامان مهري و بابا جون رفتن. بيست و نهم مهر مامان مهري برگشت. وقتي م...
23 مرداد 1390

و خداوند عشق را آفرید ....

عزیز دلم چقدر زیباست که انسان یک انسان دیگه رو از وجود خودش به دنیا میاره .دلم می خواد الان همه ی دنیارو برای تولدت به تو عزیز دلم هدیه بدم . چقدر قشنگه وقتی برای اولین بار فرزندت رو در آغوش می گیری . چقدر قشنگه وقتی برای اولین بار لبخند فرزندت رو می بینی . چقدر قشنگه وقتی برای اولین بار می بینی فرزندت می شینه, چهاردست و پا می ره , دندون درآورده و .... مادر شدن حس زیبایی که من با تمام وجودم زمانی که دکترم ختم بارداریمو صبح روز شنبه 89/05/23 اعلام کرد حس کردم .برام هیچ چیز جز سلامتی شما کوچولوی دوست داشتنیم , مهم نبود .زمانی که عزیز دلم تو شکمم برای زنده بودنت دست و پا می زدی حس کردم مادرم و باید برای تداوم زندگی دخترم تلاش ...
23 مرداد 1390

تعطیلات تابستانی مامان آتنا

من از تاریخ 90/05/10 تعطیل شدم. مامانی و بابایی 90/05/11  دنبال ما آمدند.ما الان شمالیم.اینجا هوا خیلی گرمه،راستی آرشیدا یک کلمه جدید یاد گرفته (عک یعنی عکس) . وقتی آرشیدا عکسهای خودشو می بینه خیلی خوشحال می شه. بابا محسن دلش خیلی تنگ شده. 9 روز دیگه اولین سالروز تولدته عزیزدلم . پارسال سومین روز ماه رمضان به دنیا اومدی و امسال دومین ماه رمضانی  که می بینی.   ...
17 مرداد 1390

آرشیداجان 12 ماهگیت مبارک

الان ما شمال خونه مامانی و بابایی هستیم آرشیدا کوچولو الان می تونه بایسته و کلماتی مثل ماما و عمه می گه اینجا خیلی خوش می گذره دوست دارم همیشه اینجا پیش مامانی و بابا و دایی های آرشیدا کوچولو باشم    اینم عکسهای شمال     دختر گلم امروز چهارشنبه مورخ 29/4/90 و 25 روز ديگه تولد تو عزيزم . ديگه بزرگ شدي . امروز داشتم فيلم نگاه مي‌كردم كه متوجه شدم آرشيدا رفته داخل اتاقش وقتي وارد اتاق شدم ديدم آرشيدا كوچولو روي تختش رفته نمي‌دونم چطوري رفته؟ اين روزها من و بابا دنبال تو در حال دويدنيم عزيزم 10 مرداد تعطيل مي‌شم و به اميد خدا با هم مي‌ريم شمال.     ...
29 تير 1390

ده ماهگی دختر گلم

    ناناز مامان ده ماهگی سینه خیز می رفت ببخشید مامانی دیر به دیر می تونم به وبلاگت سر بزنم عکسهای زیر وقتی که آرشیدا خانوم آتلیه بردیم     ...
29 تير 1390

هشت ماهگی

عزیز دلم امسال اولین عیدی که پیشمون هستی جمعه ۲۸/۱۲/۸۹ با بابا محسن رفتیم شمال مامان مهری چهارشنبه ساری رفت امسال بهترین عیدی بود که داشتیم اینم از عکسهای سیزده بدر. ...
27 تير 1390

هفت ماهگی

عزیز دل مامان این‌ماه سرم خیلی خیلی شلوغ بود چون دیگه مرخصیم تموم شده بود و باید سر کار می‌رفتم   ...
27 تير 1390

تقدیم به دختر عزیزم

چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو  پس چرا نیستی پیشم، نگاه خیس تو کو   گوش گوش دوتا گوش، دودست بازیه آغوش   بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش           چوب، چوب، یه گردن، جایی نری تو بی من   دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من   ...
27 تير 1390